Pishtazan با هر رفرش اولین بیننده مطلب گروه پیشتازان باشید ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() درباره وبلاگ ![]() سلام خوش آمدید امیدوارم مطالب وبلاگ مورد توجه شما قرار بگیره ، لطفا نظر یادتون نره ، باتشكر ساقی بده پیمانه ای ، زآن می كه بی خویشم كند بر حسن شورانگیز تو ، عاشق تر از پیشم كند زآن می كه در شبهای غم ، بارد فروغ صبحدم غافل كند از بیش و كم ، فارغ ز تشویشم كند شعر از رهی معیری [ محمدحسن] مدیر وبلاگ : ایمان جاتی ![]() ای پادشاه وقت ، وقتت چو فرا رسد تو نیز ، با گدای محلت برابری گر پنج نوبتت به در قصر میزنند نوبت به دیگری بگذاری و بگذری دنیا زنی است عشوه دِه و ، دلستان _ ولیك با كس به سر نمیبرد او ، عهد شوهری آبستنی كه اینهمه فرزند زاد و كُشت دیگر كه چشم دارد ازو ، مهر مادری ؟ آهسته رو ، كه بر سر بسیار مردم ست این جِرم خاك را ، كه تو امروز _ بر سری شیخ اجل ( سعدی ) نوع مطلب : شعر نایاب، برچسب ها : شعر دنیا از سعدی، سعدی، شعر در مورد وفا نكردن دنیا به انسان، شعر وفا نكردن دنیا، شعر در مورد دنیا، شعر در مورد بی وفایی دنیا، شعر ناب، شعر نایاب، شعر كوتاه، شعر زیبا، شعر آموزنده، شعر های جالب، شعر های پند آموز، شعر و اندرز، لینک های مرتبط : ![]() ای دل عبث مخور غم دنیا را فکرت مکن نیامده فردا را کنج قفس چو نیک بیندیشی چون گلشن است مرغ شکیبا را بشکاف خاک را و ببین آنگه بی مهری زمانهٔ رسوا را این دشت، خوابگاه شهیدانست فرصت شمار وقت تماشا را از عمر رفته نیز شماری کن مشمار جدی و عقرب و جوزا را دور است کاروان سحر زینجا شمعی بباید این شب یلدا را در پرده صد هزار سیه کاریست این تند سیر گنبد خضرا را پیوند او مجوی که گم کرد است نوشیروان و هرمز و دارا را این جویبار خرد که میبینی از جای کنده صخرهٔ صما را آرامشی ببخش توانی گر این دردمند خاطر شیدا را افسون فسای افعی شهوت را افسار بند مرکب سودا را پیوند بایدت زدن ای عارف در باغ دهر حنظل و خرما را زاتش بغیر آب فرو ننشاند سوز و گداز و تندی و گرما را پنهان هرگز مینتوان کردن از چشم عقل قصهٔ پیدا را دیدار تیرهروزی نابینا عبرت بس است مردم بینا را ای دوست، تا که دسترسی داری حاجت بر آر اهل تمنا را زیراک جستن دل مسکینان شایان سعادتی است توانا را از بس بخفتی، این تن آلوده آلود این روان مصفا را از رفعت از چه با تو سخن گویند نشناختی تو پستی و بالا را مریم بسی بنام بود لکن رتبت یکی است مریم عذرا را بشناس ایکه راهنوردستی پیش از روش، درازی و پهنا را خود رای مینباش که خودرایی راند از بهشت، آدم و حوا را پاکی گزین که راستی و پاکی بر چرخ بر فراشت مسیحا را آنکس ببرد سود که بی انده آماج گشت فتنهٔ دریا را اول بدیده روشنئی آموز زان پس بپوی این ره ظلما را ادامه مطلب نوع مطلب : شعر نایاب، برچسب ها : شعر، پروین اعتصامی، شعر پروین اعتصامی، شعر در مورد مدارا، شعر در مورد دنیا، لینک های مرتبط : موضوعات
پیوند روزانه آمار وبلاگ
|
|